فصل بهار سال 95
عزيزترينم و اما آخرين اتفاق فروردين ماه اين بود كه مامان دوست مهدكودكيت بهار جون شما رو برا تولد بهار دعوت كرد خونه شون . با مامان و باباي بهار جون رو تو مهد آشنا شده بودم و دورادور ميشناختمشون . خلاصه اينكه با وجوديكه استرس داشتيم اما موافقتمون رو اعلام كرديم كه بري تولد و دو تا از دوستاي ديگه ت هم دعوت بودن. روز 30 فروردين (95/01/95) بردمت و تحويل مامان بهار جون دادم و يه بار زنگ زدم و گفتن هنوز تولد تموم نشده و يكبار اومدم دنبالت و گفتن شام نخورديم و قرار شد خودشون تولد تموم شد تماس بگيرن . حدود 9 بود كه تماس گرفتن واومدن دنبالت . خيلي خيلي بهت خوش گذشته بود. اولين تولدي بود كه تنهاي تنها رفتي. با توجه به اينكه...
نویسنده :
مامان دردانه
9:59